معضلی به نام کیف!
کیف دستی زنانه تقریبا از وقتی به عنوان معضل در زندگی من خودنمایی کرد که من متوجه شدم زن بودن پرستیژ، وقار، جبروت و شخصیت خاص خودش را دارد!
برای منی که تمام کودکی و نوجوانیام بالای دیوارهای ماجراجویی سپری شده، زنان و دنیایشان با تعریف زهرا خانم و همسایه بغلی کاملا بیگانه بود؛ جواب چرا من باید همیشه از کیف استفاده کنم؟ همیشه «یک خانم باشخصیت دستاش دوطرف بدنش مثل پاندول ساعت نیست»، بود و بس!
امشب بعد از سالها، وقتی کیف Gosh مشکی رنگ خودم را از کشوی میز بیرون کشیدم، یک لحظه همه خاطرات «کیف و خانم با شخصیت» مرور شد و لبخندی مرا تا همین لحظه همراهی میکند، آنقدر خاطرات زنده بود که کیف را به کشو برگردانده و مثل همیشه گفتم: «شخصیت من در یک شی خلاصه نمیشود.» تمام شب دستهایم را دو طرف بدنم به چپ و راست تکان دادم و خندیدم، به کیف همه خانمها (چه آنها که به اجبار کشیده میشد و چه با عشق حمل میشد) خیره شدم و باز خندیدم.
بهنظر شما شخصیت آدمها در کیفهایشان خلاصه میشود؟
آیا کیف بخشی از شخصیت است؟
آیا کمبودها با کیف شنل بهتر بهبود پیدا میکند یا گوچی؟
پ.ن: حاصل تلاقی خاطرات و بهروزرسانیهای سایت بود این متن 🙂
هاصل ? حاصل
مرسی مهربون :-*