چشمهای گیرایش
آروم و آهسته قدمهاش رو بر میداشت نه اینکه هیچ دغدغهای نداشت باشه، نه! از توانایی جسمیش خارج بود. من هم پشت سرش با چند قدم فاصله به همون آرومی قدم میزدم، کاری جز...
یادداشتهای یک مهندسِ طراح
آروم و آهسته قدمهاش رو بر میداشت نه اینکه هیچ دغدغهای نداشت باشه، نه! از توانایی جسمیش خارج بود. من هم پشت سرش با چند قدم فاصله به همون آرومی قدم میزدم، کاری جز...
آخرین دیدگاهها